محمد رضای یکساله من
تو این چند روز که سرم خیلی شلوغ بود خیلی فکر میکردم به اینکه چه جمله ای میتونه حس منو نسبت به یک ساله شدنت برسونه.... واقعا چه کلماتی میتونه یکسالگی که گذشت را توصیف کنه.... سختی ها و شیرینی های یکسال اول را بنظرم فقط فقط یک مادر میتونه بفهمه.... لحظه ای که برای همیشه از دل من اومدی بیرون....تصویری که تمام این یکسال هرشب مرورش میکردم....یه پسر بچه کوچولو که گریه میکرد ...و من هاج وواج نگاه میکردم ....مات این عظمت بودم...خدای من یعنی پسر کوچولویی که ثانیه های نفس کشیدنمون به هم گره خورده بود....وورجکی که با تکون خوردنش منو میخندوند....فرشته کوچولویی که هرروز چهره شو تو ذهنم ترسیم میکردم...و براش قرآن میخون...
نویسنده :
mamani
22:54